مووی کاتیج

داستان فیلم در رابطه با رویارویی میان انسان و یه مونولیت سیاه اسرارآمیزه که در سفر به سیاره مشتری، از سوی یکی از این مونولیت‌ها سیگنالی فرستاده میشه...

در یتیم خانه ای، »آلیور توییست« (لستر) را به خاطر درخواست غذای بیشتر تنبیه می کنند و به »آقای ساوئربری« (راسیتر) می فروشند. اما او فرار می کند و به لندن می رود. در آن جا، با »فاگین« (مودی) که سرپرستی تعدادی از بچه های جیب بر را به عهده دارد و »داجر« (وایلد) آشنا می شود...

چهار فضانورد در سیاره ای ناشناخته سقوط می کنند که در آن میمون ها سلطه دارند و با آدم ها مثل حیوانات رفتار می کنند.

کریسمس سال 1183. »هنری دوم« (اوتول)، پادشاه انگلستان و نیمی از فرانسه، ده سالی است که همسرش، »الینور« (هپبرن) را به جرم دخالت در امور مملکتی به برج سالزبری تبعید کرده است. »هنری« می خواهد جانشین خود را تعیین کند؛پس »الینور« و سه پسرش، »جفری« (کاسل)، »ریچارد« (هاپکینز) و »جان« (تری) را فرا می خواند...

یک مهمان غریبه به دیدن خانواده ثروتمندی می رود.او خدمتکار آنها,پسرشان,مادر و دختر و در نهایت پدر خانواده را قبل از ترک خود اغوا می کند.بعد از رفتن او هیچ یک از آنها نمی توانند مانند سابق زندگی کنند...

یک پلیس با دل و جرات تصمیم می گیرد رئیس گروههای زیرزمینی را که شاهد تحت حفاظت او را به قتل رسانده پیدا کند...

در بحبوحه جنگ داخلی، یان و ایوا روزنبرگ، ویولونیست‌های سابق، که ازدواجی طوفانی دارند، مزرعه‌ای را در جزیره‌ای روستایی اداره می‌کنند. علیرغم تمام تلاش های آنها برای فرار از وطن، جنگ به همه جنبه های آنها ضربه می زند...

یک نیویورکی با بهترین دوستش که یک ورزش نویس مطلقه است به خانه می رود، اما ایده های آنها در مورد خانه داری و سبک زندگی به اندازه شب و روز متفاوت است.

زوج جوانی که در تلاش برای بچه دار شدن هستند به یک ساختمان آپارتمانی پیر و آراسته در سنترال پارک غربی نقل مکان می کنند، جایی که خود را در محاصره همسایگان عجیب و غریب می بینند.

یک هنرمند در حالی که در یک جزیره دورافتاده آلمان با همسر باردار کوچکتر خود تعطیلات خود را سپری می کند، هنگام رویارویی با خواسته های سرکوب شده خود دچار یک فروپاشی عاطفی می شود.